نازنینم !
دوست داشتم برایت بنویسم دلت را به هیچ چیزی خوش نکن...نمیتوانم...
معتقدم به دلخوشیهای کوچک که لحظههای بزرگ را میسازند.
دوست داشتم بنویسم دل به هیچکس نده. دوست داشته باش ولی عاشق نشو...نمیتوانم...
خوب میدانم زندگی با عشق سخت است، بدونِ عشق سخت تر!
دوست داشتم بنویسم بی تفاوت باش، بی خیال، به هیچ چیزی در دنیا فکر نکن...جراتش را ندارم...ا
اگر همین یک کار را هم نکنیم. اگر با خودمان خلوت نکنیم. اگر گهگاهی افکار و تخیلاتِ خود را به مبارزه نکشیم، پس باید چه کنیم ؟ با جای خالی کسی که بی هیچ قضاوتی به حرفهایمان گوش میکرد، چه باید بکنیم ؟
نازنینم!
اگر زمانی دوباره عاشق شدی، اگر ترکت کردند، اگر در همین لحظه که این ها را میخوانی تنها هستی، میتوانی غصه بخوری، گریه کن، رنج ببر، فریاد بزن، سکوت کن، خودخوری کن، از آدمها نفرت داشته باش...ولی همزمان از همه ی اینها لذت ببر...شادمان باش که عشق را تجربه کردهای ...حتی برای مدتی کوتاه.
به خاطر بسپار، در دنیای آشفته ی دوست داشتنها و عاشق شدنها، کمتر کسی میداند که ارزشِ یک رابطه به عمق آن است نه به طولِ آن!
| نیکی فیروز کوهی |